توهمی به نام خدا؟


در سالهای واپسین خیزاب تازه ای از یورش منکرین خدا به یکتاپرستی و بطور مشخص به باور مسیحی پدیدار گشته است. این گروه جدید از منکرین خدا نه تنها ایمان به پروردگار را بد میدانند بلکه هرگونه احترام و بردباری برای چنین باورهایی را پرگزند شمرده به تندی با آن به ایستادگی می پردازند.

در همین راستا استدلالهای کهنه و پیشین خود را در کالبد گفتگوهای بظاهر روشنفکرانه و بوسیله میانجیهای فرهیخته نما که از میان جامعه تحصیل کرده دست چین شده اند، به مردم ارائه میدهند. این دسته که به تازگی با نیروی نوینی، به کارزکار  در برابر باورهای دینی گرائیده اند مصمم بر پایان دادن به هرگونه دین و آیین یکتاپرستی میباشند.

تالیف کتب،برپایی سخنرانیهای بین المللی در راستای گسترش و برانگیختن مردم برای پیکار و پایداری در برابر دین و نادانی برخواسته از کیش، ماموریت ایشان میباشد.

در ابن کارزار سازماندهی شده، منکرین خدا در تلاش بازتاب این بیانیه به مخاطبین خود هستند که: “آنکس که خود را بر پیروی باورهای دینی به ویژه مسیحیت سپرده است فردی بیسواد؛ ناآگاه و فاقد دانش است.” چسباندن برچسب های اجتماعی و مورد تمسخر و ریشخند قراردادن مومنین، جنگ افزار زیرکانه ای است که ایشان برای خرد کردن هویت و خدشه دار ساختن خوشنامی مخالفان در سوی دیگر گفتگو، بدست گرفته اند. تبادل اندیشه و استدلالهای سنجیده جایگاه خود را به دست انداختن باور و خوار شمردن عقیده و فرومایه انگاشتن دیدگاههای روبرو بخشیده است. اگر گفتگوهای خردمندانه و گفت و شنودهای روشنفکرانه موجود نباشد چاره ای جز برخوردهای کودکانه و ناپخته نخواهد بود.

نکته ای دیگر که کانون توجه این خدانشناسان قرار گرفته است، فروش دروغ دیگری است که به امید نابودی خداپرستی به بازار آشفته افکار فرستاده میشود. ایشان میگویند که دین پرگزند بوده و جز ویرانی افکار، اجتماع و قدرت ابتکار، چیزی به ارمغان نمیآورد.

در این حین که از خود چهره ای دانشمند نما و خالی از هر گونه باورهای خرافی به دنیا ارائه می دهند، پرچم دانش را برپا کرده نظریات بی اساس خود را به دنیا می فروشند. در میان ایشان افراد بنامی به چشم می خورند که در ردیف نخست این سپاه قدم بر می دارند. ریچارد داکینز، کریستوفر هایچنز، دنت مشتی از این گروه می باشند.

 

یکی از این اعتراضات در قالب کتابی به نام “توهمی به نام خدا” در سال 2006 بچاپ رسید که  ”به شلیک آتشباری بر علیه دین می‌ماند. این کتاب شاید ضعیف‌ترین اثر داکینز تا به امروز باشد که از وابستگی مفرط به ادعاهای جسورانه و لفاظی‌های ظاهری رنج می‌برد. این در حالی است که موضوعات مطروحه نیازمند تأملی جدی‌تر و تحلیل‌های دقیق هستند که بر اساس بهترین ادلۀ موجود ارائه شده باشند. کتاب او برای خواننده جالب و گیراست؛ دلیل آن هم ساده‌انگاری نویسنده است. داوکینز خواستار دین‌زدایی است. به اعتقاد او تنها بعد از حذف دین انسان می‌تواند نفس راحتی بکشد. از شر دین خلاص شوید و دنیا مکان بهتری خواهد شد. اینها موضوعاتی هستند آشنا، اما اینبار با شور و حرارتی بیش از پبش ادا شده‌اند       -1.”

 

همانطور که پیشتر در جایی دیگر اشاره کردم، بسیاری از آموزه های نادرست، بدعتهای کلیسایی و فلسفه های کهن شیطانی که زمانی در دوران شاگردان عیسی مسیح بر مسند قدرت و اندام نمایی نشسته بودند امروز بار دیگر چون آتش زیر خاکستر  بران هستند تا ریشه باور ایمانداران را سوازنده، اساس ایمان را تکان داده و تخت     طغیان اندیشه ها را برپا نمایند. یکی از این فلسفه ها و جهان بینی های کهن که قدمت آن به زمان آناکسیماندر  (2)، فیسلوف قرن ششم پیش از میلاد می رسد فرضیه سیر تکامل یا فرگشت می باشد.

در طی مدت خدمت خود در بین ایرانیان و بخصوص جوانان بر این اعتقاد بوده ام که حداقل در گفتگوهای خود احتیاج به اثبات وجود خدا نخواهم داشت. پیش فرض من بر این اساس بوده است که بدلیل پیشینه دینی که کشور ما ایران داشته است باور یکتاپرستی در تار و پود افکار هموطنان ما ریشه دوانده و جایگاهی برای باورهایی چون سیر تکامل در سامان فکری جامعه ما موجود نمی باشد. اما در کمال تعجب متوجه شدم بسیاری از جوانان ایرانی به این فرضیه باور داشته، اساس بظاهر فرزانی آن را دلیلی بر انکار وجود خدا می دانند. البته در گفتگو با جوانان اروپایی و آمریکایی که در مدارس و دانشگاه های ایشان، این فرضیه چون واقعیتی مسلم آموزش داده می شود، مخالفتها دور از انتظار نمی نماید.  اما در بین ایرانیان چرا؟

بر همین اساس بر آن شدم که در باب این سرفصل بیشتر مطالعه کرده خود را تجهیز کنم.

در طی مطالعات خود و خواندن نوشتجات فلاسفه، دانشمندان و الهیات دانان متوجه شدم که این فرضیه بظاهر علمی دارای مشکلات بسیار زیاد و اساسی می باشد.

مطمئنأ کسانی که با این پنداره آشنایی کافی دارند می دانند که این تئوری بخشهای بسیار گسترده ای را زیر پوشش خود قرار داده، مسائل علمی و فلسفی زیادی را مطرح می کند که البته در این مقاله کوتاه فرصت بررسی و نگاهی ژرف به تمام قسمتهای این جهان بینی نخواهد بود، اما مایل هستم به  نکته ای که بنظر من اشاره به بی بنیه گی و پرگزند بودن این فرضیه می کند داشته باشم. اما شاید از من سوال کنید چرا واژه جهان بینی را در رابطه با این فرضیه بکار بردم. آیا این یک فرضیه علمی که پایه و اساس آن بر روی دانش و اصول علوم باشد نیست؟ پاسخ به این پرسش فرضی این است که؛ خیر! هرچند شاید توضحیات و اظهارات این دسته بر اساس یک سری تعاریف و مشاهدات علمی می باشد ولی در نهایت در نتیجه و استنتاج خود از این داده ها متعصبانه بوده و مبلغین این جهان بینی نه تنها چشمان خود را بر برخی از حقایق بسته آنها در فرگشایی تحقیقهای خود جای نمی بخشند بلکه بسیاری از ادعاهای علمی ایشان نتیجه مشاهدات نبوده و چیزی بیش از حدس و گمان و تفکرات آرزومندانه نمی باشد.

همانگونه که فلاسفه، اندیشمندان، مردم عادی و شما و من در تلاش پاسخ به پرسشهایی هستیم که از پیشینیان به ما به ارث رسیده است، این جهان بینی نیز در همین راستا بینش خود را باز می گوید:

منشا و اصلیت جهان چیست؟

حیات چگونه به هستی آمده است؟

و پرسش دیگری که بر پایه پیش انگاری نادرست به افکار ایشان راه پیدا کرده است، این است که گونه های گوناگون چگونه از نوعی به نوع دیگر تکامل پیدا کرده اند؟

اما نشانه من از نگاشتن این گفتار بررسی ژرف این پنداره و به نمایش گذاشتن بی بنیه گی آن نیست، زیرا که در آنصورت چنین باریک بینی نیازمند برگهای بسیاری می باشد که در توان و فرصت من نیست. اما آنچه را که به گمان من شایستگی توجه، تفکر و گفتگو را دارد، پیامد پرگزند چنین جهانبینی بر اخلاقیات و سیرت انسانی است. آیا می توان دارنده چنین گمانی بود و در همان گاه نیز فردی سرسپرده به ارزشهای اخلاقی باقی ماند؟

 

 

تکامل گرایان بر این باورند که وجود اخلاقیات برآمد فرگشت بوده و هیچ منشاء مافوق طبیعی ندارد. این بااصطلاح “ارزشهای اخلاقی”، رفتارهایی هستند که انسان در مدت زمانی طولانی برای برزیستی با شرایط محیط و سازگاری با آن‌ها بوجود آورده است. به گفته ایشان صرف وجود چنین ارزشهای اخلاقی به معنی حقیقی بودن آن‌ها نبوده و باید بدان به عنوان ارزشهای نسبی نگریست. ارزشهایی که ممکن است در جوامع گوناگون نیز با هم متفاوت باشند. انگیزش و فرآیند بوجود آورنده مرامها و اصول اخلاقی تنها در راستای برزیستی انسان بوده و هیچگونه بازتابی از یک حقیقت کامل نمی باشد.

یکی از استدلالهای بسیار نیرومند برای وجود خدا وجود اخلاقیات و ارزشهای اخلاقی در انسان است. اما تکامل گرایان اعلام می‌کنند که در پی خلقت هیچ مقصود و هدف هوشیاری نبوده و در نهایت ارزشهای اخلاقی وجود نداشته و نمی‌توان چیزی را خوب و یا بد اعلام کرد. محرکهای رفتاری و گفتاری را نمی‌توان از لحاظ اخلاقی ارزش گزاری کرده آن‌ها را داوری نمود. اما شگفت انگیز این است که در همان حال این گروه، خود به یک سری ارزشهای اخلاقی پای بند بوده از آن‌ها پیروی می کنند. اعتقاد و یا به نوعی سرسپردگی ایشان به این ارزشها خود تضادی در گفتار و کردار را نمایان می کند. برخی از تکامل گرایان نیز در جهت توجیه چنین تضادی کوشیده با ارائه پاسخی نظیر این در تلاش رهایی خود از این کلافی هستند که سخت به دست و پایشان پیچیده است. آن‌ها می‌گویند که وجود ساختار اخلاقی در جامعه علت ماورای الطبیعه نداشته و این نیز بنوعی نتیجه تکامل اندیشه‌های انسان از زمانی که انسان به هوشیاری دست یافته است می باشد.  این ارزشهای اخلاقی تنها محصول رشد تدریجی تفکرات انسان است. با اشاره به ارزشهای اجتماعی متفاوت در جامعه ها و تمدنها گوناگون، عدم وجود استانداردی جهانی را نشانه ای در راستای تأیید ادعاهای خود می دانند. اما جالب اینجاست که این اشخاصی که خود رفتارهای اجتماعی منفی را (کردارهای بد و گناه آلود) خارج از ارزش و بار منفی آن مشاهده می کنند، در صورت ارتکاب چنین رفتاری بر علیه خویش محکوم کرده آن را غیراخلاقی می شمارند. آیا هنگامی که همسر یکی از تکامل گرایان مورد دست درازی قرار بگیرد، او ساکت مانده و درخواست عدالت نخواهد کرد؟ اگر کسی مال او را مورد سرقت قرار دهد، کار ناشایست دزد را بی پاسخ خواهد گذاشت؟ آیا او را خواهد بخشید؟ که البته اگر چنین کند در‌واقع ارزش اخلاقی را که عیسی مسیح برای ما بنیان گذارده است را الگوی رفتاری خود قرار می دهد.

 

ریچار داکنیز یکی از پرچم داران بی خدایی و تکامل گرایان که ارزشهای اخلاقی را محصول تکامل فکری و هوشیاری انسان دانسته و پایه و بنیاد الهی آن را رد می‌کند در بررسی آموزه گناه اولیه که از کتاب مقدس برخاسته است را آموزه ای از لحاظ اخلاقی گزند می خواند.  او  بطور پی در پی در کتاب خود (توهمی به نام خدا)   (4)تعالیم آموزه های مذهبی (بخصوص مسیحیت) را به کودکان محکوم می کند.

 

داکینز و منکرین خدا شبیه وی که به برزیستی (بقای) گونه های برتر باور دارند قادر به پاسخ به پرسشی که ایمانداران مطرح می‌کنند نمی باشند که چرا مادری که قادر به شنا کردن نیست، برای نجات فرزندی که در حال غرق شدن است بدرون آب پریده می‌کوشد تا وی را رهایی بخشد؟ چرا این مادر در کنار دریاچه تنها به تکان دادن دستهای خود و تشویق کردن فرزندش برای بیرون جستن از آب اکتفا نمی کند؟ آیا ایشان قادر به پاسخ پرسشهایی نظیر این می باشند؟ آیا می‌توانند توضیح دهند که چرا این مادر قانون طبیعی را که به او امر میکند که “برای بقا، جان خود را به خطر نیانداز” را بر قانون اخلاقی ترجیه نداده بلکه ارزشهای اخلاقی که وی را بر آن متعهد می‌سازد، او را وا داشته تا جان خود را برای نجات جان دیگری به خطر بیاندازد؟ پرسشی که برای بنده در مطالعه کتاب ایشان و اظهارات افرادی شبیه وی بوجود می‌آید این است؛ که چگونه می‌توان کردار و طرز تفکری را محکوم کرد در حالی که وجود استاندارد و محکی برای چنین کاری را وجود نداشته باشد؟ دست آویز شدن به مباحثه غیرمنطقی فوق، صحت این برهان را زیر سؤال برده و ما را به سوی پذیرش وجود خالقی هوشمند رهنمون می سازد.

 

ادوین کشیش آبنوس

ژوئن 2010

مقاله توهم داکنیز- نوشته دکتر الیستر مک گراث – ترجمه منصور برجی – برگرفته از وب سایت کانون فرهنگ و اندیشه مسیحی   http://kfam.co.uk/scienceatechnology/280-dawkinsdelusion”      -۱

مقاله آلوده به ناستیسیزم        -2

3-          Anaximander

فیلسوف و دانشمند اهل میلت، مستعمره یونانی آسیای صغیر از نخستین شاگردان تالس و جانشین او در دانشکده میلسی بود     ۵۴۶ ق م -۶۱۰ ق م

توهمی به نام خدا – نوشته ریچارد داکینز ص 251 God Delusion by Richard Dawkins (p251) First Mariner Books edition 2008   -4

“God Delusion “    -5

 

 

13 دیدگاه برای “توهمی به نام خدا؟

  1. سلام.چقدر جالب اینجا هم اسم این مرد را دیدم ریچارد داوکینز البته من با این نام میشناسمش ولی اینجا چیزه دیگری نوشته شده است (ریچار داکنیز) راستش من هم مدتی در عالم تفکرات و صحبتهای اقای حسن فرامرز و ریچارد داوکینز غرق شده بودم و بیشتر ویدئو های انها را دانلود کرده بودم و میدیدم البته بعد از ایمان مسیحی ام این اتفاق برایم افتاد هر چند بعد از اسلام هم کلا بی خدا بودم ولی انوقت دلایل دیگری داشتم اما دلیل اینکه چرا بعد از ایمان گرفتار این بلا شدم این بود که سوالات زیادی در ذهن داشتم و در هر سایت و وبلاکی که سوالاتم را میفرستادم هیچ جوابی داده نمیشد خیلی ببخشید انگار هیچ کس وجود نداشت و ان سایتها خود به خود بوجود امده بودند برخی هم میگفتند این سوالات زیاد هست و اگر بخواهیم جواب بدهیم شاید تا اخر عمر هم طول بکشد در حالی که من بیش از هزار سوال برای مسلمانها فرستادم حالا کاری به درست بودن و غلط بودنش نداریم حد اقل میفهمیدم که اره کسی است که هنوز به عقیده ی خودش احترام میگزارد و جوابی هم میدهد بحث ملامت کردن نیست حقیقت است.من یک سوال از برادر مسیحی زاده خود پرسیدم در مورد کشتی گرفتن یعقوب با خدا گفت حالا شایدم گرفته باشد نمیتوان منکر شد ولی وقتی ویدئوی شما را در برنامه پژواک در مورد مسئله کشتی دانلود کردم جوابم را گرفتم بعد از 1 و نیم سال!طرز تفکر من این بود که هیچ کس به خدا عقیده ندارد فقط کسانی که به سودشان هست و از اینکار یک منبع درامدی دارند دم از دینداری میزنند البته من این را متاسفانه شاهد بودم چقدر برنامه های ایشان را دوست داشتم چقدر این اقا را مرد خدا میگفتم اما وقتی برایش ایمیل کردم گفت متن را انگلیسی اما فارسی بگوید تا بتوان خواند من هم اینکار را کردم اما جوابی نداد اما اگر زنگ بزنی بگی 10 دلار کمک میکنم صورتتم از پشت مانیتور میبوسه. هر کسی جوابگوی خودش پیش خدا است.ببخشید زیاد طولانی شد.مرسی برای اطلاع رسانیتان در مورد این اشخاص بی خدا

  2. سبحان عزیز
    خدا را شکر می کنم که این مقاله مورد استفاده شما برادرم قرار گرفته
    بنده هم مانند شما هم درد هستم و متاسفم که بسیاری بنام مسیح و ایمان به آن قدوس اینچنین رفتار می کنند
    در مورد پرسشهای بسیار در ذهن خود اشاره کرده بودید، که البته بسیار طبیعی و نشان دهنده ذهن متفکر است و نبود آن در حقیقت جای سوال دارد. من هم پرسشهای بسیاری دارم که هر روز در پی یافتن پاسخ برای آنها هستم و خدا را شکر خداوند تا به امروز فیض بخشیده و مرا یاری کرده است
    اگر نیاز داشتید می توانم منابع انگلیسی را به شما برادر عزیزم در مورد پرسشهای شما معرفی کنم
    در مسیح پیروز باشید
    ادوین

  3. برادر عزیز. متاسفانه بنده انگلیسیم زیاد خوب نیست و همیشه جواب سوالهایم را از طریق مختلف.جستجو در بخش سوالها و جوابهای اماده سایتها و در بخشهای نظرات وبلاگها و ویدئوهای ضبط شده و برنامه های ماهواره ی جستجو میکنم و هر چند وقت گیر و مشکل اما ارزشمند میباشد.تشکر از لطف شما برادر بزرگوار خداوند به شما برکت دهد

  4. سلام و درود به شما ادوين گرامي

    دنبال آدرس ايميلتان بودم كه نيافتم. پس در وبلاگتان در اين صفحه كه شايد بي‌ارتباط نباشد سوال طولاني‌ام را ارسال مي‌كنم. اگر سوال جاهلانه‌اي است عذر مي‌خواهم زيرا تازه به مسيحيت گرايش يافته‌ام و هنوز زياد به مباحث وارد نيستم. البته سوال من كمي جدي تر از سوالي است كه sobhan گرامي گفته‌اند بالاتر. چون كشتي با خدا را وقتي در عهد قديم خواندم مسئله برايم حل شد و اتفاقا افتخار كردم به چنين آياتي چون نشانگر آن كه خداي كتاب مقدس به انسان چه شخصيتي داده. بگذريم. بروم سراغ سوال خودم.

    سوالي دارم كه نياز به پاسخ صريح هست. اينكه از شما مي‌پرسم چون ديده‌ام با دقت و تحقيق در ايمان خود هستيد و نيز به سوالات ديگران توجه داريد. عهد جديد اعلام مي‌كند كه حتي به دشمن خود محبت كنيد. اما در عهد قديم دستور كشتار جمعي و غارت اموال كافران را داريم (تثنيه 20). در عهد جديد داريم كه هيچ خوراكي نجس يا حرام نيست، اما در عهد قديم انواع خوراك حرام مشخص شده است (تثنيه 14). سوال اينجاست كه آيا مگر دستور كشتار را خود عيسي مسيح خداوند در عهد قديم صادر نكرده؟ پس چرا در عهد جديد مي‌گويد «گفته شده اما من مي‌گويم»؟ چرا مي‌گويد: پيش از من همه دزد و قاتل بودند؟ آيا عيسي به اين شكل خود را از دادن دستورات عهد قديم به پيامبرانش مبرا نمي‌كند؟ چون مي‌دانيم كه پيامبران دستورات خداوند را به مردم مي‌رساندند. آيا پيامبران در رساندن اين پيام‌ها دروغگو بودند؟ پس چرا مسيح به اين موضوع اشاره نكرد؟ او گفت كه من براي نسخ دستورات تورات نيامده‌ام. حتي در عهد جديد تصديق بسيار جدي بر نورانيت و خدايي بودن رسالت موسي داريم، وقتي كه در آن منظره‌ي مكاشفه‌آميز عيسي به همراه موسي و الياس مشاهده مي‌شود.

    ببينيد از منظر يك محقق سكولار اين مسائل بسيار ساده است. پيامبران عهد قديم بسته به ضرورت وضعيتشان دستوراتي را از سوي خداي ناديده آورده‌اند. يعني نياز داشته‌اند تا مثلا دستور كشتار بدهند. اما بعد مصلحي به نام عيسي آمده كه نه مي‌توانسته عليه پيامبران گذشته حكم بدهد، زيرا در آنصورت مردم سخنش را نمي‌پذيرفتند، و نه مي‌توانسته در تاييد احكام گذشته حكم كند، زيرا در آنصورت ديگر مصلح نبود بلكه مخالف عقايد مترقي و فوق‌العاده‌اش لازم بود سخن بگويد. اما متاسفانه وقتي پا به حيطه ايمان مي‌گذاري وضعيت غامضي پيش مي‌آيد. از دلايلي اصلي كه من از اسلام خارج شدم دستور به كشتار كافران و مشركان در قرآن بود. من از نظر اخلاقي نمي‌توانم پيرو كسي باشم كه صرف اختلاف عقيده ديگران را مي‌كشد. اما مي‌بينيم كه در عهد قديم چنين اتفاقاتي مي‌افتد. يا به طور مثال دستورات سنگدلانه‌اي مثل سنگسار زناكار. بياييد خود را براي مثال در سده دوازدهم فرض كنيم. نه در قرن اول كه مسيحيان به دليل مظلوميت ديدگاه انساني و مهرباني داشتند (زيرا وقتي زير ستمي نظراتت فرق مي‌كند، مثل محمد در مكه) و نه در قرن بيست و يكم كه انسانگرايي، دموكراسي و حقوق بشر بر نظراتمان تاثير گذاشته (و خجالت مي‌كشيم حرف از سنگسار و كشتار مخالفان بزنيم). بياييد مثلا در سده دوازدهم باشيم كه كليسا قدرت دارد و فقط كلام خدا را مد نظر قرار دهيم.

    در هيچ كجاي عهد جديد، عهد قديم نقض نمي‌شود. عيسي مي‌گويد كه آمده كامل كند و نه نسخ! مشخص است كه عيسي شريعت را تمام كرد و طريقت محبت را آغاز نمود. شكي در اين نيست كه عيسي و همچنين بويژه از طريق پولس رسول اعلام كرد شريعت دوره‌اش تمام شده. اما اين نمي‌تواند براي يك ذهن حقيقت‌جو كافي باشد. سوال اينجاست كه آيا عيسي نبوده كه احكام شريعت را داده! به طور مشخص آيا عيسي دستور كشتار شهرهاي مخالفان در سرزمين موعود را داده يا خير؟ اگر نه پس آيا پيامبرش دروغگو بوده؟ اگر نه پس چه وضعيتي داريم! يا در مورد خوراكي‌هاي غير مجاز. عيسي گفت كه به وسيله خوردن انسان نجس نمي‌شود. چنين سخني اينقدر روشنفكرانه است كه گمان مي‌كني يك آتئيست در سده بيست و يكم آن را بيان داشته. اما وقتي به اين حقيقت نگاه مي‌كني كه خود همين عيسي در عهد قديم انواع خوراك حلال و حرام را تعيين كرده به اين مسئله مشكوك مي‌شوي. از شما پاسخي صريح مي‌خواهم. مي‌خواهم بدانم اعتقاد شخصي‌تان در اين باره چيست؟ منظورم تفتيش عقيده نيست، بلكه مي‌خواهم بدانم صادقانه به قلب خود چه مي‌گوييد.

    برخي توضيحات را به طور مثال در كتاب نورمن گايسلر به نام وقتي منتقدان مي‌پرسند در مورد آيات كشتار خوانده‌ام. همچنين از كتاب گفته‌هاي دشوار كتاب مقدس از والتر كايسر برخي توضيحات را خوانده‌ام. باز هم مشغول مطالعه هستم. چون هنوز عهد قديم را نيز تماماً نخوانده‌ام. با اينحال اكنون مي‌توانم براي يك فرد غير محقق توضيحاتي بدهم. اما براي خودم كه ذهني فلسفي نسبت به مسائل دارم يك جاي كار مي‌لنگد. دوست مسلماني بود اهل فلسفه مي‌گفت كه در «مسئله شر» مشكل دارد. مي‌گفت، مي‌توانم مردم كوچه و بازار را نسبت به اين مسئله توجيه كنم اما صادقانه خودم در حل آن براي خودم درمانده‌ام! البته مسئله شر با توجه به فرض كتاب مقدس نسبت به گناه انسان قابل حل است. هرچند كه آن هم يك جايي قابل پرسش قرار مي‌گيرد. چون سوال مي‌شود خداي قادر مطلق، عالم مطلق، و نيكي مطلق چرا اصلاً ظرفيت شر را در عالم نهاد! همانطور كه هيوم به آن پرداخته. اما اين فعلاً مسئله من نيست. مسئله من عيني‌تر و كاربردي‌تر از چنين مسئله فلسفي است. به عنوان يك نو ايماندار سوالم اينجاست كه چرا عيسي با تعارف نسبت به احكام عهد قديم مثل چشم در برابر چشم عمل كرده است. آيت الله خميني نوشته دليل اينكه خدا در قرآن نام امامان شيعه را ذكر نكرده آن است كه مي‌ترسيده مخالفان قرآن را از بين ببرند و اسلام نابود شود. آيا عيسي هم مي‌ترسيده كه در صورت صراحت آيين‌اش از بين برود؟ مي‌دانيم كه اين وضعيت حتي باعث شده فرقه‌اي بدعت‌گذار بگويند خداي عهد قديم شيطاني است. منتظر پاسخ شما از طريق ايميل يا در همين جا هستم. چون آدرس ايميل را نديدم اينجا فرستادم. اگر لازم ديديد كامنتم را منتشر نكنيد. پيشاپيش از توجه‌تان سپاسگزارم. اگر منبعي نوشتاري روي نت هم سراغ داريد كه اين مسئله را جداً واكاويده باشد آدرس بدهيد.

    برنامه‌هاتيان را از طريق ماهواره مي‌بينم.
    خدا به شما بركت دهد

    • مانی عزیز، پس از پاسخ به پرسش بالا تازه متوجه شدم که این پست هم از شما است
      خوشحال هستم که اینگونه مسائل را به دقت بررسی می کنید.
      پرسشهای شما را خواندم و تقریبا تمام مسائلی که گفتید از پیش در باب آنها فکر کرده ام و سعی در پاسخ آن برای خود داشته ام.
      اجازه بدهید یک به یک سر فرصت به این پرسشها بپردازم. چون فهرست طولانی است و پاسخها هم باید شایسته باشد.
      نکته دیگری هم که مرا بسیار به چالش می کشد پاسخ در فوروم هایی نظیر این که عمومی هستند است، چون پاسخها در دیدگان عموم است، نیاز می بینیم که با اشاره به منابع و مراجع صحبت کنم تا اگر روزی کسی نقل قولی از بنده کرد، شرمنده نشوم.
      همینطوری عزیزان خارج از متن از بنده نقل قول می کنند چه برسد که عجلولانه پاسخ داده شود 🙂
      ممنون هستم برای توجه و صبرتان
      ادوین

  5. ممنون از توجه و سعه صدر شما

    من نمي‌خواستم اين سوال (يا سوالات) را عمومي بپرسم. اگر ممكن است كامنتم را از اين صفحه حذف كنيد. چون عيسي مسيح گفت واي به حال شما اگر سبب شويد يكي از اين كوچكان به لغزش بيفتد. ممكن است كسي از اينجا گذر كند و بر اساس سوالات من دچار ترديد شود. بنابراين من مي‌خواستم شخصاً پاسخ شما كه اهل ايمان و تحقيق هستيد را بدانم و نه اينكه اعتقادات و سخنانتان را به چالش بكشم. لطفاً اگر ممكن است كامنت من را حذف كنيد و پاسخ آن را همينطور ساده و بي ريا برايم ايميل كنيد. ولي هر طور ميل خودتان است. اگر اين چنين برداشتي نداريد و فكري مي‌كنيد بهتر است اينجا پاسخ بدهيد تا ديگران هم استفاده كنند، منتظر پاسختان در وبلاگتان خواهم ماند. در هر صورت اگر آدرس ايميلتان را هم درج كنيد ممنون مي‌شوم. مرسي

    • نه مانی عزیز منظورم این نبود برادرم
      پرسشهای شما بجاست و باید پرسیده شود و من هم حتمی سعی در پاسخ دادن به آنها را خواهم داشت. تنها از شما درخواست کردم اجازه بدهید برخی از اینها را کمی مفصلتر در فرصت بهتری پاسخ بدم. چون می خواهم با مراجع صحبت کنم.
      ممنون هستم از توجه ها شما برادرم
      شکرا برات

  6. سلام مجدد

    من در چند روز اخير فكرم روي مسئله‌اي كه در اين پست مطرح كردم مشغول بود. تا اينكه بالاخره حس كردم از نظر قلبي مشكلم تا حد زيادي حل شد. البته جواب عجيبي به نظرم نيامد. اما بسياري اوقات ساده‌ترين پاسخ، درست‌ترين پاسخ است. به نظرم آمد پاسخ قضيه روي همان عهد قديم و جديد سوار مي‌شود. يعني اگرچه خداوند در عهد قديم منبع پشت پرده‌ي فرامين و شرايع بود اما هنوز خودش به صورت مستقيم وارد تاريخ بشر نشده بود. به همين خاطر اگرچه پيامبران رهنمودهاي خدا را براي بشر آشكار مي‌كردند اما ظرفيت اين رسانه (پيامبران) در حدي نبود كه حقيقت اراده و شخصيت خداوند را به طور كامل بازتاب دهد. هنوز مكاشفه كامل الهي براي بشر صورت نگرفته بود. اين مسئله تا حدودي ايماني است و شايد نتوان پاسخ قاطع و مورد توافق همگان صادر كرد. اما با ديدي كه ما داريم، قضيه تقريباً به همين سادگي است كه تا پيش از ميلاد مسيح بشر ارتباطي ناقص با خدا داشت. اما پس از آن خداوند خود بدون واسطه وارد تاريخ شد و شخصيت و اراده خود را متجلي ساخت. اگر يك پيامبر در شرايط دوران بدويت بشر مي‌خواست پيام محبت خدا را به مردم برساند، نه پيامبر ظرف مناسبي براي اين مظروف (اين ميزان از محبت و فيض خدا) بود و نه ظرفيت دريافت و فهم نزد مرد. در واقع هنوز نيز ظرفيت كامل براي فهم و اجراي پيام و حقيقت مسيح در جهان وجود ندارد. به طور نمونه اگر منصفانه به تاريخ كليسا نگاه كنيم مي‌بينيم حتي نهادي كه بايد مبلغ مسيح باشد بسياري اوقات خودش بزرگترين دشمن مسيحيت ناب بوده (به طور واضح در قرون وسطي). بنابراين به نظرم مي‌آيد تا پيش از ميلاد مسيح بشر سعي مي‌كرد به خدا نزديك شود و به دليل طبيعت گناه‌آلود نمي‌توانست. اما پس از آن فيض الهي جاري شد و خداوند حقيقت خود را آشكار ساخت. به اين ترتيب اگرچه فرامين و شرايع عهد قديم غير مستقيم جنبه الهي داشتند اما وقتي عيسي خودش روي زمين حاضر شد و بي‌واسطه حقيقت نظراتش را بيان داشت، جريان به اين صورت در آمد كه بين اين دوعهد چنين تفاوتي ايجاد شد. باز هم مي‌گويم كه اين پاسخ همگان را قانع نخواهد كرد. اما خدا را شكر شخصاً تا حدود زيادي نزد خودم قانع شدم. با اينحال منتظر پاسخ شما كه در اين زمينه كارشناس هستيد مي‌مانم. آنچه من مي‌انديشم آن است كه طبق باور من چنان كه مسيح گفته «اينطور گفته شده اما من اينطور مي‌گويم»، برخي فرامين همچون كشتار مردم شهرهاي دشمن در عهد قديم اراده و فرمان كامل خداوند نبوده و به شكلي ناقص و با تبصره انقضاي تاريخ مصرف مي‌توان آن را با خداپرستي مسيحي منطبق دانست (به دشمن خود محبت كن). بنابراين اگرچه عهد قديم همچنان تاريخ يكتاپرستي بشر است اما عهد جديد است كه شخصيت و اراده خدا را به شكلي مستقيم متجلي مي‌سازد.

    سپاس و منتظر توضيحات شما هستم

    موفق باشيد

  7. ادوین جان درود بر شما ! مانی گرامی شاگرد من است و او همان کودک در بغل ایسا مسیح می باشد که به قول شما همه چیز را می خواهد مزه مزه کند تا شناخت درستی از راستی داشته باشد !الان داریم کم کم از شیر میگیریمش تا سرلاک (غذای بچه 6 ماهه)بهش بدیم چون شروع کرده به گاز گرفتن سینه مادرش !خدا به ریشهای شما رحم کنه چون مشکوک شده که ابا از ریش شما روغن زیتون همانند ریش هارون م چکد یا نه !:)))))))))))))

    • خدا را شکر برای مانی عزیز و شما وحید عزیزم
      این ها سوالاتی است که هر روزه برای همه ما پیش می آد و من شهامت مانی را و عزیزانی را که این پرسشها را مطرح می کنم می ستایم.
      من خودم سالها از رویارویی با بسیاری پرسشها فرار کردم. خوشحالم که این پرسشها می تواند با چالش کشیدن باورهای ما باعث استحکام آن نیز بشود
      شکر برای وجودتون

  8. به نام پدر، پسر و روح القدس خداوند
    درود بر ادوین و مانی و وحید
    وقتی پرسش های مانی را خواندم دیدم همین پرسش ها را خودم چند ماه پیش داشتم. اول خیلی خوشحال شدم ولی گفتم شاید بد نباشد گوشه هایی از دریافت های خود را به مانی عزیز بگویم و بگویم حیف است وقت و فکر گران بهای خود را بابت پرسش هایی این چنینی تلف کند.
    من نیز زمانی، خود را درگیر پرسش هایی کرده بودم که جز تلف کردن وقت و بی پاسخ ماندن و سرگردانی، نتیجه ای نداشت. در اصل، پرسش هایی که پاسخ شان سخت است دو حالت کلی دارند: یا پرسش غلط است و یا این که پاسخ هایی که به آن ها داده می شود، نسبی است. یک پاسخ، شاید کسانی را متقاعد کند ولی احتمال دارد کسان دیگری با آن متقاعد نشوند و در نتیجه، پاسخ ها، شخصی و نسبی می شوند. پس، پرسش همچنان باقی است و پاسخ ها نسبی اند. حتی چه بسا پاسخی که امروز، مرا قانع و مطیع و آرام می کند چند وقت بعد برایم چنین نباشد و تاثیری معکوس داشته باشد. پس چه سود از پرسش و پاسخ؟!
    یادم است که یکی از واعظان کلام می گفت: یکی از ارزش های مسیح که خودش هم آن را با معجزات و خوبی هایش رعایت کرد این است: مشکلی را بیابید و حل کنید. می توانیم این فرمول را تعمیم دهیم و بگوییم: پرسشی را بیابید و آن را پاسخ دهید و یا مسئله ای بغرنج را بیابید و آن را حل کنید. پس مسیحی راستین بودن این است که پاسخ دهیم و عمل کنیم نه این که دائما بپرسیم.
    اگر کسی مسیح را بپذیرد، کلامش او را محکوم می کند و باید کلام مسیح را نگاه دارد چنان که آمده است: هر کس طبق کلامش محکوم می شود. (دوم سموئیل، 1: 10 – 16 + اول پادشاهان، 2: 30 و 31)
    و اگر هم کسی هنوز مسیح را نپذیرفته باشد که سخن روح القدس دربارۀ او مصداق دارد:
    اول قرنتیان، باب 5
    12زيرا من با افراد خارج از كليسا چه کار دارم كه درباره آنها قضاوت كنم؟ وظيفه شما اين است كه نسبت به اهل كليسا داوري كنيد.
    13و داوري افرادي كه خارج از كليسا هستند با خدا خواهد بود. آن مرد شرير را از ميان خود برانيد!
    اما مسیح چه گفته و چه کرده است؟
    مسیح، تا زمانی که در جهان بود، به بیشترین چیزی که اهمیت داد، رفتار مسیحی بود نه تئوری پردازی هایی که نهایت ندارند. بیشترین حملۀ مسیح به رفتارهای ریاکارانۀ ملایان یهودی بود نه تئوری های آنان. هدفی هم که مسیح برای آمدن خود بیان کرد، نجات بود نه حل مسائل فلسفی.
    یوحنا باب دوازده آیه چهل و هفت
    .. نیامده‌ام‌ تا جهان‌ را داوری‌ کنم‌ بلکه‌ تا جهان‌ را نجات‌ بخشم‌.
    همچنین در متی، باب 7 آمده است:
    28وقتي عيسي اين سخنان را به پايان رسانيد مردم از تعاليم او متحيّر شدند؛
    29زيرا او بر خلاف روش علما (و کاتبان تورات)، با اختيار و اقتدار به آنان تعليم مي داد.
    ترجمۀ قدیم:
    28 و چون‌ عیسی‌ این‌ سخنان‌ را ختم‌ كرد، آن‌ گروه‌ از تعلیم‌ او در حیرت‌ افتادند، 29 زیرا كه‌ ایشان‌ را چون‌ صاحب‌ قدرت‌ تعلیم‌ می‌داد و نه‌ مثل‌ كاتبان‌.
    پولس نیز به الهام روح القدس گفته است:
    اول قرنتیان باب 4
    20 پادشاهي خدا در حرف نيست، بلكه در قدرت است.
    پس، روح و روشی که عیسی داشت با کاتبان و علمای دین فرق می کرد.
    جالب است و بد نیست که به یاد آوریم عیسی گاهی با پرسشی غافلگیرانه، خود علما را شگفت زده و مستاصل می کرد:
    متی باب 22
    41عيسي از آن فريسياني كه اطراف او ايستاده بودند پرسيد:
    42«عقيده شما درباره مسيح چيست؟ او فرزند كيست؟» آنها جواب دادند: «او فرزند داوود است.»
    43عيسي از آنها پرسيد: «پس چطور است كه داوود با الهام از جانب خدا او را خداوند مي خواند؟ زيرا داوود مي گويد:
    44’خداوند به خداوند من گفت: بر دست راست من بنشين تا دشمنانت را زير پاي تو اندازم.›
    45او چطور مي تواند فرزند داوود باشد درصورتي كه خود داوود او را خداوند مي خواند؟»
    46هيچ کس نتوانست در جواب او سخني بگويد و از آن روز به بعد ديگر کسي جرأت نكرد از او سؤالي بپرسد.
    یا:
    متی باب 21
    24عيسي در جواب به آنها گفت: «من از شما سؤالي مي کنم، اگر به آن جواب بدهيد من هم به شما خواهم گفت كه با چه اجازه اي اين كارها را مي کنم.
    25آيا تعميد يحيي از جانب خدا بود و يا از جانب انسان؟» بر سر اين موضوع در ميان آنها بحثي درگرفت، مي گفتند: «اگر بگوييم از جانب خداست او خواهد گفت چرا به او ايمان نياورديد؟
    26و اگر بگوييم از جانب انسان است، از مردم مي ترسيم، زيرا همه يحيي را يک نبي مي دانند.»
    27از اين رو در جواب عيسي گفتند: «ما نمي دانيم» عيسي فرمود: «پس من هم به شما نخواهم گفت كه به چه اجازه اي اين كارها را مي کنم.»
    چنان که برادر ادوین در مقاله شان به آن اشاره کرده اند مناظره ای هم که عیسی با نیقودیموس (عالم بزرگ یهودی) داشت، به روشنی اثبات کنندۀ ناتوانی انسان و ذهن او (و تراوش های فلسفی اش) برای نجات است. (یوحنا، 3: 2 – 9)

    تباهی کامل – بخش دوم


    عیسی در گفتگو با نیقودیموس به روش خود علما متوسل نمی شود و تسلیم گفتمانی که نیقودیموس در ذهن و حافظه اش دارد نمی شود، بلکه با قدرت، پیام خود را اعلام می کند و گفتمان خود را حاکم می کند:
    یوحنا، باب 3
    3عيسي پاسخ داد: «يقين بدان تا شخص از نو تولّد نيابد نمي تواند پادشاهي خدا را ببيند.»
    5عيسي پاسخ داد يقين بدان كه هيچ کس نمي تواند به پادشاهي خدا وارد شود مگر آنکه از آب و روح تولّد يابد.
    6آنچه از جسم تولّد بيابد، جسم است و آنچه از روح متولّد گردد، روح است.
    7تعجّب نكن كه به تو مي گويم همه بايد دوباره متولّد شوند.
    8باد هرجا كه بخواهد مي وزد صداي آن را مي شنوي، امّا نمي داني از كجا مي‏ آيد يا به كجا مي رود حالت كسي هم كه از روح خدا متولّد مي شود همين طور است. (درک چنین چیزی از فلسفۀ تمام اعصار خارج است.)
    10عيسي گفت: آيا تو كه يک معلّم بزرگ اسرائيل هستي، اين چيزها را نمي داني؟ (شاید این جا عیسی، سعی در نهیب زدن به نیقودیموس و شوک وارد کردن به او دارد.)
    11يقين بدان كه ما از آنچه مي دانيم سخن مي گوييم و به آنچه ديده ايم شهادت مي دهيم، ولي شما شهادت ما را قبول نمي كنيد.
    12وقتي درباره امور زميني سخن مي گويم و آن را باور نمي کنيد، اگر درباره امور آسماني سخن بگويم چگونه باور خواهيد كرد؟
    17زيرا خدا پسر خود را به جهان نفرستاد كه جهانيان را محكوم نمايد بلكه تا آنان را نجات بخشد.
    18هرکس به او ايمان بياورد محكوم نمي شود امّا کسي که به او ايمان نياورد در محکوميّت باقي مي ماند، زيرا به اسم پسر يگانه خدا ايمان نياورده است.
    19حكم اين است كه نور به جهان آمد ولي مردم به علّت کارهاي شرارت آميز خود تاريكي را بر نور ترجيح دادند،
    20زيرا کسي که مرتكب كارهاي بد مي شود از نور متنفّر است و از آن دوري مي جويد مبادا کارهايش مورد سرزنش واقع شود.
    21امّا شخص نيكوكار به سوي نور مي آيد تا روشن شود كه کارهايش در اتّحاد با خدا انجام شده است.»
    هللویاه و خدا را شکر که چنین استاد و نجات دهنده ای داریم.
    شاگردان عیسی نیز از استادشان پیروی کردند:
    تسالونیکیان اول باب یک آیه پنج
    زیرا ما انجیل را تنها درقالب کلمات نزد شما نیآوردیم ، بلکه با قدرت روح القدس و اطمینان کامل به حقانیت آن ، و شما می دانید وقتی با شما بودیم چگونه رفتار کردیم و آن برای خیریت شما بود.
    روح پاک خداوند نیز در انجیل خداوند بارها به تفاوت حکمت آسمانی با حکمت زمینی اشاره کرده است:
    یعقوب باب سه آیه هفده
    اما حکمتی که از عالم بالا است اول پاک و بعد صلح جو و باگذشت و مهربان و پر از شفقت و ثمرات نیکو ، و بی غرض و بی ریا است.
    قرنتیان اول باب دو آیه چهار
    و سخن وپیام خود را با دلایل مجذوب کنندۀ فلسفی بیان نکردم ، بلکه آنرا با روح القدس و قدرت او به ثبوت رسانیدم.
    اول قرنتیان باب 2
    12روحي را كه ما به دست آورده ايم متعلّق به اين جهان نيست، بلكه از جانب خداست تا عطايايي را كه او به ما عنايت فرموده است بشناسيم.
    13ما درباره اين حقايق با عباراتي كه از حكمت انسان ناشي مي شود سخن نمي گوييم، بلكه با آنچه كه روح القدس به ما مي آموزد، و به اين وسيله تعاليم روحاني را براي اشخاص روحاني بيان مي نماييم.
    14کسي که روحاني نيست، نمي تواند تعاليم روح خدا را بپذيرد، زيرا به عقيده او اين تعاليم پوچ و بي معني هستند و در واقع، چون تشخيص اين گونه تعاليم محتاج به بينش روحاني است، آنها نمي توانند آن را درک كنند.
    15ولي شخص روحاني قادر است درباره همه چيز قضاوت كند ولي هيچ کس نمي تواند درباره او درست قضاوت نمايد.
    همچنین پولس رسول نیز با الهام روح القدس به وضوح تکلیف بحث های بیهوده بر سر کلمات را مشخص کرده است:
    تیموتائوس دوم باب دو آیه چهارده
    این مطالب را به مردم گوشزد کن و در حضور خدا به آنها دستور بده که از مجادله بر سر کلمات دست بردارند چون این کار عاقبت خوشی ندارد ، بلکه فقط باعث گمراهی شنوندگان خواهد شد.
    تیموتائوس اول باب 6
    3اگر كسي تعليمي به غيراز اين بدهد و تعليمش با سخنان خداوند ما عيسي مسيح و تعاليم آيين ما سازگار نباشد،
    4خودپسند و بي فهم است و تمايل ناسالمي به مجادله و منازعه بر سر كلمات دارد. اين باعث حسادت، دسته بندي، توهين، بدگماني و 5مباحثات دايمي در بين اشخاصي مي شود كه در افكار خود فاسد و از حقيقت دور هستند. آنها گمان مي کنند كه خداپرستي وسيله اي است، براي كسب منفعت.
    یا یهودای رسول به الهام روح القدس گفته است:
    یهودا باب یک آیه شانزده
    این اشخاص همیشه غرغر و شکایت کرده و از شهوات خویش پیروی می نمایند. کلمات زیبا و گزاف از دهانشان جاری است و برای سود و منفعت خود از دیگران تعریف می کنند.
    در پایان بهتر است سخن استاد و خداوند خود را بگویم:
    یوحنا باب پنج آیه بیست و سه
    آمین‌ آمین‌ به‌ شما می‌گویم‌ هر که‌ کلام‌ مرا بشنود و به‌ فرستنده‌ من‌ ایمان‌ آورد، حیات‌ جاودانی‌ دارد و در داوری‌ نمی‌آید، بلکه‌ از موت‌ تا به‌ حیات‌ منتقل‌ گشته‌ است‌.
    یوحنا باب سه آیه هجده
    هر کس به او ایمان بیآورد محکوم نمی شود اما کسی که به او ایمان نیاورد در محکومیت باقی می ماند، زیرا به اسم پسر یگانه خدا ایمان نیاورده است.
    مانی عزیز اگر علاقه داشتی می توانی به مقالۀ من در زمینۀ حکمت خدا، قدرت خدا و روش خدا در برخورد با منتقدان و پرسش کنندگان اش مراجعه کنی
    بخش های ارتباط حکمت خدا با عدالت او، راه حل خدا برای رهایی از تسلسل زبانی و فلسفی، حکمت و عمل عیسای خداوند، تفاوت عقل و منطق انسانی با عقل و منطق خداوندی
    http://realistchristians.blogspot.com/
    البته من در حدی که خداوند به من عطا کرده به مسئله پرداخته ام. حکمت اصلی، نزد خداوند و کسانی است که خداوند به آنان عطا کرده است، چنان که پولس به الهام روح القدس می گوید:
    قرنتیان اول باب دو آیه شش
    البته فلسفه و حکمتی هست که آنرا در میان اشخاصی که در روح بالغ هستند بیان می کنیم ، اما آن حکمتی نیست که متعلق به این جهان و یا حکمرانان این جهان باشد ـ حکمرانانی که بسوی نابودی پیش می روند.
    در مسیح
    دیوید

  9. وقتی میگویید چرا مادری خود را به خاطر فرزند در آب میاندازد و آنرا نشانی بر اخلاقیات خدادادی میدانید و یا از استانداردهای اخلاقی و محک صحبت میکنید به این فکر میکنم چگونه ادیان – اسلام و مسیحیت و یهود و غیره- چگونه و بر اساس کدام استانداردی این همه قتل و جنایت مرتکب شده اند و میشوند. چطور به نام خدا سر میبرند. شاید بگویید انحراف هست و کار شیطان ، متاع ما بهتره و این نیست. همین احساس مادرانه به حمایت از فرزند میپردازد حال چگونه خدا – خالق- انسان آفریده خود را به دست شیطان میسپارد و چرا شیطان را آزاد میگذارد. اگر دین نبود چگونه توجیه خدایی برای حاکمان و ستمگران و مکاران عبادت و تجارت و خیانت باقی میماند. شماها حتی بر سر خدا هم نمیتوانید به توافق برسید بعد از استانداردها و محکهای اخلاقی سخن میگویید. کثافتکاری کشیش و آخوند حتی در کلیسا و مسجد هم تمامی ندارد. خدای شما خودتان را هم نمیترساند و هدایت نمیکند چه برسد به دیگرن. با اخلاق دینی به راحتی وجدان انسانی را نابود میکنید و این بزرگترین خیانت دین به بشریت بوده است.

    • بیدین عزیز
      ممنون هستم برای پیام شما. تمایل داشتم که این پیام شما در وبگاه من منعکس شود و نظر خودم هم به شما بدهم.
      شما به مسايل بسیار مهم و حساس و حتا احساسی اشاره کردید که نه تنها پرسشی است که از دنیای بی دینان به سوی دینداران پرتاب می شود، بلکه پرسشی است که ما هم باید از خودمان صادقانه بپرسیم.

      بله.. شما به مسئله شر پرداختید. چرا پس این همه شرارت وجود دارد و یا به قول شما چرا خدا انسان آفریده خود را به دست شیطان می سپارد و چرا شیطان را آزاد می گذارد.

      دوستم، پرسشی پرسیدی و دستت را درست در جایی گذاشتی که بسیار دردناک است. حقیقتا چرا؟ و گمان می کنم این پرسشی است که در هم کانتکستی از جهان بینی های مختلف باید پرسیده شود. دینداران باید بپرسند که چرا خدا اجازه می دهد تا شرارت در دنیا باشد و بی دنیان باید بپرسند که چرا اساسا اینها را شر می نامیم اگر یک چوبخط مطلقی برای اخلاقیات نمی تواند وجود داشته باشد.

      : در آخر شکایت کردید و گفتید که
      خدای شما خودتان را هم نمیترساند و هدایت نمیکند چه برسد به دیگرن. با اخلاق دینی به راحتی وجدان انسانی را نابود میکنید و این بزرگترین خیانت دین به بشریت بوده است

      بله… درست می فرمایید. دین تبدیل به وسیله کنترل و کثاقت کاری شده است. اساسا دین چیزی جز این نیست. افیون توده ها.
      اما اجازه بدهید به شما بگویم که من هم بی دین هستم. اگر این دین هست، من دین نمی خواهم.
      نگرش من نسبت به خدا و دیانت، در چارچوب این نگرشها نمی گنجد

برای David پاسخی بگذارید لغو پاسخ

این سایت برای کاهش هرزنامه‌ها از ضدهرزنامه استفاده می‌کند. در مورد نحوه پردازش داده‌های دیدگاه خود بیشتر بدانید.